عطر جمعه بر دلم روانه شد نیامدی
شعرهای خستهام بهانه شد نیامدی
انقلاب اشک و سنگ، حاصل غریبی است
اشکهای مادران ترانه شد نیامدی
رهبرم دلش گرفت، بغضهای ما شکست
آتش دل زمین ،زبانه شد نیامدی
در زمان ما فقط ، قصه ای زعشق ماند
حرفهای آشنا فسانه شد نیامدی
آه ای امید صبح ، باز در غروب شهر
عطر جمعه بر دلم روانه شد نیامدی...
شعر از : شاهد